زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها
گل سر نیست ولی موی سرم هست هنوز تن من آب شد امــا اثـــرم هــست هنـــوز جــای سیــلــی ز روی گونه من پاک نشد رد شلاق به روی کـــمــرم هست هنـــوز می توانم به خــــدا با تـــو بیایــــم بـــابا جان زهـرا کمی ازبال و پرم هست هنوز گفتم ای دختـــر شامی برو و طعنه نزن سایه ی رحمت بابا به ســـرم هست هنوز من که از حرمله و زجر نخواهـم ترسید دختر فـــاطــمــه هستم جگرم هست هنوز همه دم نـــاز کشید و به دلـــم تسکین داد جای شکر است که عمه به برم هست هنوز خاطرت هست که قنداق علی خونی بود؟ همــه ی خاطـــره ها در نظرم هست هنوز غصۀ معجــر من را نخـوری بابـا جـان پـــاره شد معجــرم اما به سرم هست هنوز |